به کلبه ی عشق من خوش اومدین
|
به شانه هایم زدی...
که تنهاییم را تکانده باشی...
به چی دل خوش کردی؟؟
تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟؟!!
در آخر گفت بازی برد و باخت دارد !
زبانم بند آمد که بگویم
بی انصاف کدوم بازی؟!
من با تو زندگی کردم
مگر نگفتی خداحافظ،
پس چرا وقتی گفتم به سلامت
نگاهت تلخ شد ؟!!
برو به سلامت دیگر هم سراغ من را نگیر
خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم و
دلیل رفتنت را جویا شوم...
از وقتی رفته ای چشمانم را نبسته ام
روی پلکم نشسته ای !!!
میترسم ببندم و دیگر نبینمت...
من تصویر بودنت را اینجا
بر چشمانم نشانده ام....
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای !
این منم که به یادم اجازه نمی دهم
حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند
صحبت از فراموشی نیست
صحبت از لیاقت است !!
یک فرصت به من بده که غلط ببوسمت
وتمام طول سالا را جریمه ام کن
که از روی آن هزار بار تمرین کنم
فرق نمیکنه دختر باشی یا پسر
همین که با دل کسی بازی نکنی
مردی..................!!
هیچ گاه تنهایی ات را به حراج نذار...
فصلش که برسد به قیمت میخرند
زمان
به کندی میگذرد
وقتی دلتان برای
کسی که دوستش
دارید تنگ شده
باشد
دیدی که سخت نیست تنها بدون من !
دیدی صبح می شود شب ها بدون من !
این نبض زندگی
بی وقفه میزند...!
فرقی نمی کند...
بامن...بدون من..!
دیروز گرچه سخت...،
امروز هم گذشت...،
طوری نمیشود...
فردا بدون من...!!!
تو دوست خواهی ماند حتی اگر سختی راه ،
چشمانت را از من دور کند
و در یادم خواهی ماند حتی
اگر طنین نفست به گوشم نرسد